الان دقیقا 3 سال و 4 ماه از آخرین پست اینجا گذشته و من در نقش خداوندگاری که سرنوشت این موجود سرخوشو میدونم، برگشتم و باناباوری، میبینم که هیچ کاری براش از دستم برنمیاد و باید ولش کنم تو این دنیای بیرحم به امون خدااا
خوبیش اینه که میدونم تا اون درد و رنج حالا 7-8 ماه فاصله داره و این 7-8 ماه شاید بدون استرس ترین و خوشاااااااااااااااال ترین 7-8 ماه زندگیشه ( تا حالا)
چجوری جلوشو بگیرم که نلغزه؟؟؟؟؟؟؟ که دل بیهوا نبازه؟ ( ازون پست " پس منم دوست دارم" معلومه که انقد آسیب پذیرم مث یه رویه حباب که الان میدونم چجوری قراره بد بترکه)
انگار یه بچه معصومو پیدا کردم و باید موازی باهاش 3 سال راه برم، بهش دس نزنم و نظاره گر فرسوده شدنش باشم...
فرسوده شدم، فر سو ده!
مینویسم باز زووود، قول به خودم ....
بنویس باز زود تا بخوانمت